آیا جنبش نه به جمهوری اسلامی پیروز اصلی ۲۸ خرداد بود؟!
جریان سیاست در ایران به غیر قابل پیشبینی بودن معروف است و انتخابات ریاستجمهوری چند دهه اخیر به خصوص چنین بودهاند.
اولین انتخابات قرن جدید خورشیدی اما داستان متفاوتی داشت و از ابتدا شباهت چندانی به انتخابات نداشت. تمامی مولفههای نتایج این انتخابات تا حدود زیادی از چند هفته پیش مسلم بودند.
اول، آیت الله سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور شد تا آیت الله سید علی خامنهای این بار فردی را در کاخ سعدآباد داشته باشد که احتمال یاغی شدنش یا هرگونه به چالش کشیدن رهبری توسط او نزدیک به صفر باشد. به گفته بعضی تحلیلگران به ویژه در اردوی مخالفین جموری اسلامی رئیسی نه قدرت سخنوری دارد، نه کاریزما دارد و نه شخصیت مستقل سیاسی و دقیقاً به همین دلیل «انتخاب» شده است.
دوم، از میان رفتن وزن سیاسی اصلاحطلبان. هشت سال پیش حمایت سید محمد خاتمی از حسن روحانی باعث انتخاب او شد. این بار اما نه «تکرار» خاتمی اثری داشت، نه ادعای حمایت ظریف و نه حمایت مهدی کروبی و احزابی همچون کارگزاران و اعتماد ملی. منطق مردم مشخص است: وقتی روحانی در هشت سال ریاستجمهوری خود نتوانسته به وعدههای اصلیاش عمل کند چرا دوباره از این جریان حمایت کنند؟ شاهد اتفاقی بودیم که در ۱۳۸۴ نیز مشاهده کردیم: همانطور که مصطفا معین پس از ناکامی خاتمی تنها چهار میلیون رای آورد، این بار نیز همتی پس از ناکامی روحانی کمتر از سه میلیون رای آورد؛ دقیقاً همان پایگاه هشت درسدی. توخالی بودن ادعای «زدن زیر میز» طرفداران همتی هم زمانی مشخص شد که او در بیانیه تبریک خود به رئیسی نشان داد که حتا قرار نیست «مخالف وفادار» باشد و کاملاً تحت چتر نظام و «زعامت» رهبری عمل میکند. واقعاً تصور همتی از ریاستجمهوری در جمهوری اسلامی چه فرقی با حسین دهقان دارد که گفته بود رئیسجمهور باید مشاور خوبی برای رهبری باشد؟ و مردم چرا باید برای انتخاب مشاور برای به میدان بیایند؟
سوم، و مهمترین، تحریم گسترده انتخابات است. به گفته مخالفین آمار نهایی حکومت تقریباً قطعاً با اغراق همراه است و اما حتا اگر همین آمار را هم باور کنیم بیش از نیمی از مردم، جمعیتی ۲۸ میلیونی، رای ندادند؛ جمعیتی بزرگتر از طرفداران هر نامزد دیگری. تازه بیش از شش میلیون آرای باطله را نیز میتوان بخشی از همین مردمی دانست که به این داستان «نه» گفتهاند!