امیر محبیان موسس حزب نواندیشان:
دولت در ارتباط با بدنۀ جامعه ضعف عمل کرده است
موسس حزب نواندیشان با بیان اینکه هدف اولیۀ تیم احمدی نژاد از معرفی بقایی رایآوری او نیست، گفت: به نظر من هدف آنها حفظ موقعیت بازیسازی احمدینژاد در صحنه و مهمتر از همه ذکر مستمر نام احمدینژاد است.»
از ابتدای روی کار آمدن دولت یازدهم و پیروزی حسن روحانی، اصولگرایان با هجمههای مختلف به تخریب دولت نزد افکار عمومی پرداختند و تا آنجا که توانستند در راه موفقیت دولت مانعتراشی کردند. یک روز گزارش ۱۰۰ روزۀ روحانی را تخطئه کردند، روز دیگر به برجام تاختند و از آن هزار عیب و ایراد در آوردند که پاسخی نداشت.
یک روز بر طبل استیضاح وزیر علوم به علل واهی کوبیدند و از پی آن قراردادهای دولت با شرکتهای بویینگ و ایرباس برای نو کردن ناوگان هواپیمایی کشور را خیانت و نفوذ خواندند، اما این روزها اصولگرایان بیشتر از آنکه دولت را مورد هدف قرار دهند، به فکر انتخابات هستند و تا ذهن یاری میکند دسته و گروه اصولگراست که به عناوین مختلف مثل یکتا، جمنا، پایداری و ... فعالیت میکنند.
اصولگرایان با تجربۀ تلخ شکست درانتخابات ۹۲ و ۹۴ این مهم را دریافتهاند که راز پیروزی بر رقیب در اتحاد است اما اتحاد نیز بایستهها و مولفههایی دارد که مهمترین آن را میتوان داشتن لیدر یا رهبر برای حزب یا جریان دانست، موضوعی که هر قدر اصلاح طلبان را به هم نزدیک میکند اما اصولگرایان را به همان اندازه از هم دور میکند. از زمان فوت مرحوم آیتا ... مهدوی کنی و مرحوم عسگراولادی وحدت برای اصولگرایان کیمیا شده است. اصولگرایانی که زمانی جامعتین را محور تصمیمات خود قرار میدادند، اکنون از آن عبور کرده و به جمنا رسیدهاند. اشخاصی از دولت قبل، مجلس گذشته و برخی شکست خوردگان انتخابات ۹۲ گرد هم جمع شدند تا برای انتخابات ۹۶ برنامهریزی کنند. اکنون باید منتظر ماند و دید که آیا این جریان و طیف خواهد توانست که بر ای انتخابات آینده به شکلی واحد یا با انشقاق کمتری در مقابل حسن روحانی قرار گیرد. البته حضور یاران احمدینژاد را نیز نباید از یاد برد. حمید بقایی برای احیای گفتمان احمدینژاد به میدان آمد، پس باید منتظر ماند که در آیندۀ سپهر سیاست ایران چه نهفته است. برای بررسی اوضاع و احوال اصولگرایان در انتخابات پیشرو، تحرکات جمنا، پایداری و یاران احمدینژاد آرمان» با دکتر امیر محبیان، استاد دانشگاه و موسس حزب نواندیشان، به گفتوگو پرداخته است که در ادامه میخوانید.
با توجه به اینکه بیشتر گروهها و شخصیتهای جریان اصولگرا به جبهۀ مردمی نیروهای انقلاب پیوستهاند، پیشبینی میکنید این جبهه قابلیت خلق اتحاد و اجماع در بین اصولگرایان را داشته باشد؟
در اینکه جبهۀ مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (جمنا) دارای ظرفیتهای سیاسی برای ایجاد نوعی تحرک سیاسی در میان اصولگرایان است، تردیدی وجود ندارد اما در اینکه این تحرک به سمت رسیدن اصولگرایان به یک کاندیدا یا اتحاد عملیاتی باشد، تردید دارم. دلیل این تردید هم ۲ موضوع است؛ نخست بازیگران صحنه ولو اینکه در درون طیف اصولگرا محسوب شوند، اما مشخص است که تابعی از تصمیمات آن نیستند، مانند هواداران احمدینژاد.
دومین موضوع هم اینکه، ظرفیت بازیسازی جمنا هنوز خود را نشان نداده است. حرکتهای تشکیلاتی حتماً ارزشمند است و نشستهای جمنا برای نیل به سامان سیاسی از سوی بدنه نمرۀ مثبتی میگیرد اما مشکل اینجاست که قطار سیاست بهسرعت در حال نزدیک شدن به ایستگاه انتخابات است و نمیتوان بدون در نظر گرفتن پیچیدگیهای روزافزون صحنۀ رقابت که هر لحظه با حضور بازیگران جدید در حال تبدیل شدن به کلاف سردرگم است، بازی انفرادی خود را داشت. شاید بعضیها در جمنا گمان کنند مثلاً احمدینژاد و تیمش که بقایی را به صحنه وارد کردند، با یک کیش شورای نگهبان به بقایی مات خواهند شد که این برداشت، ساده نگری است. بازی احمدینژاد چند لایه است، هر لایه اهداف خود را دنبال میکند و هدف نهاییاش هم این است که حتا یک رای علاقهمندان احمدینژاد به جیب جمنا نرود.
با توجه به عدم حضور جبهۀ پایداری و طیف لاریجانی در جبهۀ مردمی نیروهای انقلاب، آیا اصولگرایان باز هم در انتخابات پیشرو با تشتت مواجه خواهند بود؟
جبهۀ پایداری بازی دو سویهیی را ادامه میدهد. از یک سو با عدم پیوستن به جمنا میکوشد موقعیت تأثیرگذاری خود را به عنوان رقیب درون اصولگرایان حفظ کند، زیرا میداند با پیوستن به جمنا با تنها رای خود عملاً درون این جمع هضم خواهد شد و از سوی دیگر، با نوسان میان جمنا و هواداران احمدینژاد از هر دو طرف امتیار بگیرد که حتماً در قسمت امتیاز گرفتن از احمدینژاد نتیجه مطلوب را نخواهد گرفت. ستارۀ اقبال پایداری همانگونه که پیشبینی میشد سریع افول کرد و اکنون یا باید به یکی از طرفهای اصلی بازی بپیوندد و یا در نقش بازی خراب کن» به امتیازگیری مشغول شود، زیرا موتور محرکۀ حامی پایداری اکنون بهسوی حمایت از جمنا تغییر سیاست داده است و به پایداری به عنوان بازیگر حاشیهیی و نه اصلی مینگرد. در مورد لاریجانی هم با نگاهی به عوامل تشکیل دهندۀ جمنا به روشنی میتوان به نقش تأثیرگذار ولی پنهان لاریجانی در جمنا پی برد.
گذار اصولگرایان از کنش سیاسی با محوریت جامعتین به جمنا را چگونه ارزیابی میکنید؟
تلاش زیادی برای احیای محوریت جامعتین در میان اصولگرایان صورت گرفت اما به 2 دلیل به نتیجه نرسید. نخست، تغییر شرایط و زمین بازی بود که سرعت و ریسکپذیری بالا را میطلبید و این موضوع جزو خصلتهای جامعتین نبود، چرا که آنها معمولاً سنگین و در محیط قابل پیشبینی از لحاظ محاسبۀ ریسک عمل میکنند. مولفۀ بعدی هم؛ چنین است که تکثر میان اصولگرایان به حدی رسیده که برای رساندن آنها به وحدت ۲ عنصر کاریزمای جامعتین (یعنی پذیرش بیچند و چون اصولگرایان) و نیز توان گرهگشایی بسیار قدرتمندی لازم بود. متأسفانه کاریزمای جامعتین از درون اصولگرایان توسط گروههای نوپدید و از بیرون توسط اصلاح طلبان و شکستهای پی در پی سیاسی، صدمه دید و توان گرهگشایی هم با فوت مرحومان آیتا ... مهدوی و عسگراولادی صدمه خورد و هنوز احیا نشده است. از این رو تلاشها برای سپردن محوریت به جامعتین نتیجه نداد و جمنا بهجای جامعتین فرمان را در دست گرفت و جامعتین به حمایت معنوی اکتفا کرد، البته این فرایند قابل تحلیل است. من این انتقال محوریت را از جهتی پیشرفت و از جهاتی پسرفت تلقی میکنم.
آیا افرادی که در این چند وقت اخیر از سوی گروههای مختلف اصولگرا معرفی شدهاند، قابلیت رقابت و رایآوری را در انتخابات پیشرو دارند؟ و مصداق رجل سیاسی هستند؟
در میان کاندیداهای مطرح شده ازسوی جمنا از لحاظ عمل سیاسی، واقعیت این است که فقط قالیباف به رغم حملاتی که به او شده است، هنوز پتانسیل رقابت جدی دارد، البته قالیباف میان دو فک پرفشار سنگین قرار گرفته است. از یک سو، تیم احمدینژاد و حتا جبهۀ پایداری و از سوی دیگر، تیم دولتیها و اصلاح طلبان! دولتیها و رسانههای همسو حتا رسانههای اپوزیسیون با درک این ظرفیت رای عملاً رقیب اصلی خود را قالیباف میدانند و نوک تیز حملۀ خود را در داخل و خارج متوجه او کرده و یک جبهۀ گسترده رسانهیی را علیه او سامان دادهاند. جمنا نیز وقت خود را در مسیر رسیدن به کاندیدای نهایی مصروف کسانی میکند که هر کدام به تنهایی قدرت جذب رای قابل اعتنایی را ندارند و در این میان فقط وقت را میکشد. از سوی دیگر، احمدینژاد هم اساساً به توان مدیریتی اصولگرایان مشکوک است و بر این ضعف تصمیمگیری و کند بودن در بازیهای سیاسی سرمایهگذاری کرده است. او همیشه با سرعت تصمیمگیری خود و نیز اقدامات پیشبینی نشدهاش، آنها را پشت سر گذاشته است. پایداری هم با شرطگذاریهای خود نقش ترمز را برای جمنا بازی میکند و هدف نهاییاش بیش از معرفی کاندیدای مطلوب خود آن است که جمنا مسیرش به سمت قالیباف نرود. بنابراین شنیده میشود که در میان بعضی از اصولگرایان این نگرانی وجود دارد که جمنا گرفتار حاشیهها شده و اینکه آنها وقت را در معرفی کاندیدای نهایی مطلوب از دست بدهند.
تئوری تعدد کاندیداها برای شکستن رای حسن روحانی تا چه حد میتواند برای اصولگرایان موثر باشد؟
روشن است که تعدد و تکثر کاندیدا میان اصولگرایان به سود روحانی و به ضرر اصولگرایان است. اما تعدد کاندیداها در میان طیف دولتیها و اصلاحطلبان در صورت نبود چهرۀ شاخص هر چند ممکن است ضربۀ جدی به روحانی نزند ولی بخشی از آرا را کم خواهد کرد و روحانی را که به اندازۀ کافی در دفاع از عملکرد خود ضعیف است، زیر فشار دوگانۀ رویکرد نقادی اصلاحطلبانه و اصولگرایانه قرار داده و موجب ریزش رایهای مردد خواهد شد.
طرح نام افرادی چون آیتا ... رییسی برای کاندیداتوری با علم به عدم کاندیداتوری وی نوعی فرار به جلو از سوی اصولگرایان محسوب نمیشود؟
به گمانم طرح نام حجت الاسلام رییسی برای کاندیداتوری در راستای 2 سناریو صورت گرفت، نخست آنان که میخواستند با طرح نام او از بیرون از جمنا، عملاً جمنا را به انفعال کشانده و کاندیداهای مطرح شدۀ درون جمنا بهویژه قالیباف را به حاشیه ببرند. دوم کسانی که فکر کردند حالا که موج تخریب روی قالیباف زیاد است. با طرح رییسی، قالیباف را در مقام معاون اول یا معاون اجرایی مطرح ساخته و ضعف اجرایی رییسی را بدین وسیله رفع نمایند. سناریوی اول احتمالاً از سوی بخشی از پایداری ارایه شده است، هر چند معرفی کاندیداهای متفاوت نظیر فتاح، جلیلی و رییسی از سوی پایداری دال بر حرکت بر محور آزمون و خطا و نرسیدن به تصمیم قطعی در این مرحله بود. سناریوی دوم از سوی خطی مطرح شد که فکر میکند اساساً رییسی نیاز به رزومهیی در حد ریاست جمهوری داشته و قالیباف و رییسی میتوانند ضعفهای هم را پوشش دهند، اما فکر میکنم ریسک کاندیداتوری برای رییسی بالاست و هزینههای شکست در حدی است که ممکن است او را در ورود به صحنه شدیداً مردد کند.
برخی اعلام کاندیداتوری حمید بقایی در انتخابات پیشِرو را طرح محمود احمدینژاد دانستهاند و با وجود عدم حضور و حمایت احمدینژاد از افراد، برخی بقایی را احمدینژاد ثانی میدانند. اساساً حمید بقایی قابلیت رای آوری در بین اصولگرایان چندپاره را داشت؟
تحلیل سناریوهایی که احمدینژاد محور آن است، مستلزم تحلیل شخصیت احمدینژاد است. نخست آنکه احمدینژاد با ذهنیت یک مهندس به انتخابات نگاه میکند پس انتخابات برای او یک پروژه است نه یک پروسه! دوم آنکه نگاه او به انتخابات مکانیکی است و نه دینامیکی. بنابراین با گرایشهای درونی و تمایلات کار نمیکند، بلکه با مهرهها و مولفههای عینی و ملموس کار میکند. سوم اینکه 2 عامل سرعت عمل و فشار وارده در معادلات او نقش کلیدی دارد. چهارم آنکه میزان واگذاری اختیارات و حتا رای هوادارانش به هرکسی با میزان عدم هویت مستقل آن فرد و استحالۀ او در ارادۀ احمدینژاد رابطۀ مستقیم دارد. در این میان بر حسب مقایسۀ گزینه، نخست احمدینژاد خودش، دوم مشایی و سوم بقایی بود که شرایط او را به سوی بقایی سوق داد و حمایت مشایی از بقایی هم تعهد احمدینژاد به عدم حضور را حفظ میکرد. هم دست او را برای گریز از هزینههای ممکن باز میگذاشت و ضمناً پیام لازم را از طریق مشایی به هواداران میداد. ضمن آنکه حمایت مشایی که نقطۀ اختلاف پایداری با احمدینژاد است، باعث شد به گمان او احمدینژادیهای محض به میدان آمده و هواداران با ناخالصی چون پایداری و یکتا از میدان بیرون روند. در مورد میزان رای آوری بقایی این امر ابتدا مشروط به تأیید صلاحیت او از سوی شورای نگهبان بود. ثانیاً به گمانم هدف اولیه از معرفی بقایی رایآوری او نبود بلکه حفظ موقعیت بازیسازی احمدینژاد در صحنه ولو با عدم حضور او و صف بندی روشن با سایر اصولگرایان و جلوگیری از مصادرۀ رای احمدینژاد توسط آنها و مهمتر از همه ذکر مستمر نام احمدینژاد بود. البته تحلیل سناریوهای محتمل تیم احمدینژاد از معرفی بقایی خود بحث مفصلی است که در زمان مناسب به آن میپردازم.
استراتژی اصلی اصولگرایان از قبل از ثبت نام، بعد از ثبت نام و خاصه در مناظرۀ انتخاباتی در رقابت با حسن روحانی چه بود؟
بهدلیل تکثر موجود ما رویکرد واحدی بهنام رویکرد اصولگرایان در قبال حسن روحانی و دولت او نخواهیم داشت. هر جریان ممکن است سیاست ویژۀ خود را در برابر دولت داشته باشد و روی نکاتی خاص فشار تبلیغاتی خود را قرار دهد. در اینکه همه موضع انتقادی داشته باشند شکی نیست. دولت روحانی هم نقاط قابل نقد کم ندارد و معمولاً بهانۀ لازم را فراهم آورده است، بهویژه وضعیت رکود سنگین اقتصادی توام با تورم در بعضی حوزهها فضا را برای نقد آماده کرده است. به گمانم اگر احمدینژاد تأیید میشد میتوانست نقدهای جدی را علیه دولت روحانی مطرح سازد، زیرا در زمان احمدینژاد گردش مالی راحتتر از آن صورت میگرفت و اگر تورم بود رکود اینچنینی در این حد نبود. ضعف شدید ارتباطی دولت روحانی در ارتباطگیری با تودههای پایین جامعه الآن کاملاً خود را نشان داده است. در ذهن مردم درست یا غلط جا افتاده است که دولت روحانی از بالا به مردم مینگرد، درحالی که در مورد احمدینژاد پاشنۀ آشیل ارتباط با نخبگان بود. الآن نخبگان از ناکارآمدی دولت روحانی در حل مسایل گلهمندند، طبقات بالا و متوسط از گردش مالی ضعیف صدمه خوردهاند و طبقات پایین هم احساس میکنند بیپناه هستند. این ذهنیت بخشی از جامعه است، حتا اگر دولت نپذیرد، همین افراد ناراضی باید رای دهند. من تردیدی ندارم که دولت کارهای مهمی در حوزۀ سیاست خارجی، بهداشت و حتا نفت انجام داده است ولی ناتوانی در حد فلج در دفاع از کارکرد خود باعث ایجاد این ذهنیت شده و دولت را شدیداً آسیبپذیر کرده است، بنابراین دولت با موج شدید انتقادی علیه خود مواجه خواهد شد ولی شدت و کانون فشار هر گروه متفاوت خواهد بود.
تا چه اندازه برای اصولگرایان در انتخابات پیشِرو شانس پیروزی قایلید؟
به شکل طبیعی ما با توجه به مدل انتخابهای ریاست جمهوری سی و چند سال گذشته باید حکم کنیم که این دولت هم به شکل طبیعی در دور دوم رای بیاورد و احتمال آن هم دور از ذهن نیست، ولی با توجه به اینکه شخصاً تاکنون دولتی را تا این حد ضعیف در ایجاد ارتباط با افکار عمومی و توجیه و اقناع جامعه در باب مسایل پیش آمده ندیدهام، اگر این دولت به رغم مدل ثابت دهههای اخیر شکست بخورد، تعجب نخواهم کرد. به عبارت روشنتر نتیجۀ طبیعی بر پایۀ مدل دهههای اخیر پیروزی دولت است اما ضعف دولت در ارتباط با بدنۀ جامعه و بیاعتنایی تعجبآور برای اقناع جامعه (تا حد بیاعتنایی و بعضی موارد بیاحترامی) هر نتیجهیی را محتمل میکند.