تفحس در براندازي و ايجاد دموكراسي
منصور میرحسینی
شاخص همۀ اقوام دانش و فرهنگ ساختاري آنها است. و بدون اين داشته و بي تحركي علمي و سانسور متون و جلوگيري از آزمون و راه بندان براي آزادي بي شك جمود ذهني و ساده انديشي و خرافه به وجود ميآورد.
جامعهیي كه چندين سال در برزخ بد آموزي و نياموزي قرار داشته و هر زمان كه زباني براي گفتوگو باز شده در حلقوم بريده ميشود و قلو زنجير و نرده ديوار، در اينچنين جامعهیي رجاع واسق است كه اگر هم همۀ دنيا بخواهد دموكراسي به وجود نميآيد. چون خشونت را با خشونت پاسخ ميدهند و براي همين مقوله است كه بعد از براندازي حكومتي كه با زندان و بند و شلاق ادامۀ خود را ديده و اين جامعه زير يوغ او جز ترس و در و ميله و ديوار خيري رويت نكرده و سالها در بي دانشي و فقط در گذران زندگي براي زنده بودن گام برداشته دانش دموكراسي نياموخته و هرگز نفهميده كه حق چيست و كدام دموكراسي ساختني نيست و آموختني است. چگونه ميتوان انتظار داشت كه بعد از كشتار شايد پنجاه هزار نفر مردم داغ ديده دو طرف يكي به دستور و يكي به تحريك و به خيال دگرگوني رو به تسويه جز خشونت مضاعف و ديكتاتوري جديد نتيجهیي ندارد.
جامعهیی مانند لیبی كه یک حكمران 42 ساله داشتهاند و در هر صورت خود را نيز فرماندۀ انقلاب آن زمان ميداند و در چند سال اول كه هنوز زياد پول و قدرت زير زبانش مزه ندوانده بود كارهايي نيز در بهبود روند زندگي مردم داشته و به خاطر همان ذهنيت در مقابل مخالفان قد علم كرده و چون ميداند حركت اگر برنامه ريزي خارجي داشته باشد. براي بهتر شدن و رفاه جامعه نيست و فقط براي براندازي است به بهانۀ دموكراسي هر چه بيشتر خود را درگير كرد و به نوعي خود را محق ميدانست در هر صورت زمان دستگيري بايد همانند همۀ جنگها او را اسير جنگي اطلاق كنند و دستگير شود و به دادگاه صالحه كشيده شود. خودكار در بدن و گلوله در پا، سينه و مغز يا كتك و فحاشي او را به هلاكت برسانند. چون ميدانستند كه اگر زنده بماند همۀ همين افرادي كه به قدرت جديد رسيدهاند از همين آبشخور گذشته سيراب ميشدند ولو خواهند رفت. پس نبايست زنده بماند. مگر در اين جامعه كه تغيير را بر اعدام انتقام جويي و كشتار ترجیح میدهند؛ هرگز به نتيجۀ مناسب خواهند رسيد و باز بعد از چند سال مردم بايد حكومت جديد را پاكسازي كنند و باز خشونت و كشتار. بايد كنكاش كرد و ديد چرا دول بالا دست ناگهان دموكراسي پرور شدهاند و مردم دوست، آنهم مردم غريبه را.
حاكمي كه روزي همين سران كشورها در مهمانيهاي آنچناني وي شركت ميكردند و هر چه كه بيشتر ميخواستند او را به حساب بياورند و در چادر مخصوص ايشان گذران ميكردند، باشگاه فوتبال به او ميفروختند هر چه كه ميخواست در اختيارش ميگذاشتند، خودشان برايش پناهگاه ميساختند و اسلحه به او ميدانند و ديگر مسایل ناگفتني ديگر.
سركوزي با خواهش و تمنا پول انتخابات ميگرفت و قذافي هم خود را حامي آزادي خواهان ميدانست به مخالفان ديگر حكومتها كمك مالي و آموزشي ميداد. اكنون غريبه شده و در هر كجا كه ميرفت با موشك و گلوله به دنبال وي بودند و اكنون كه تمام شد و كشته شد معلوم شده كه مأموران آلماني از همان لحظۀ اول تا آخر ميدانستند كجا زندگي و گذران ميكند. چرا همان اول او را نگرفتند و چرا همان اول او را نكشتند. آيا به اين فكر شده؟ آشکار است بايد هر چه ساخته شده معدوم گردد كه هم مردم افسوس گذشته را بخورند و هم باز براي ساختن پول خرج كنند، اگر دقت كنيد هنوز چند روزی از كشته شدن قذافي نگذشته بود که در یک گزارش تلويزيوني گفته میشود که شايد در فقر بوديم ولي در امنيت زندگي ميكرديم. و اين حاكمان جديد هر چه هست غارت ميكنند.
دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند / دعاي نيمه شب رفع سد بلا بكند
دل بسوزيد و مردم را آموزش بدهيد و مردم دعا كنند كه فهم و درك پيدا كنند، تا درست انتخاب كنند و حركت صلح داشته باشند تا هر دوستي و هر سياستمداري در خارج از كشور خودي و از گروه برنامه ريزان خارجي براي مردم ديگر كشورها نسخه نپیچد و راهكار نياموزد.
چون هيچزماني كسي دايۀ دلسوزتر از مادر نميشود. همۀ دول خارجي دنبال منافع خود هستند و برنامه ريزي هم براي ايجاد بازار و كُريدور گذري براي بهبود وضع خودشان و ديگر ملل ساده لوح را به تحريك خود گرفتار ميكنند و از آب گل آلود ماهي ميگيرند.
و همۀ اين كارها براي راحتتر و ارزانتر گرفتن انرژي و ايجاد بازار مصرفي انجام میدهند. چون اگر اين ملل جهان به اصطلاح سوم به رفاه برسند و آسودگي از زندگي بيابند و غم نان و توشه نداشته باشد براي به دست آوردن بهتر میروند و اين شروع نابودي بازارهاي جهان است و توليد كنندگان چند تاي به چند سد تايي ميشوند و بازار اين حريفان دموكراسي خواه كساد ميشود.
هر ملتي براي آزادي بايد دست به زانوي خود بگيرد و خودش جامعۀ خودش را رو به جلو و رفاه و آزادي برساند.