گفتوگوی اختصاصی با سید فواد توحیدی دبیر جشنوارهی موسیقی نواحی
اولین کسی بودم که در جنوب شرق ایران، دف مینواخت
در بیست و هفتم آذرماه 1350 درکرمان متولدشد. او فرزند شاعر و عارف بزرگ شهرمان، سید محمود توحیدی (ارفع کرمانی) است. از سن 7 سالگی موسیقی را شروع کرد و ازحدود 14 سالگی، شعر میگفت. پدرش نیز به موسیقی علاقهی بسیار داشت ولی به علت اینکه روحانی زاده بود کمتر فرصت پرداختن به این هنر را یافته بود.
در سال 1365گروه ارفع را تشکیل داد و کنسرتهای زیادی را با این گروه در کشور و خارج کشور برگزار کرده است. فواد توحیدی آثار صوتی و مکتوب زیادی را تولید نموده است.
در ادامه به گفتوگو با وی پرداختهایم.
چگونه به موسیقی علاقهمند شدید؟
6 ساله بودم و در مشهد زندگی میکردیم. روزی یک فرد کولی از کوچه رد میشد که قیچک مینواخت. من به همراه پدر بزرگوارم به کوچه رفتم و ایشان علاقهی شدید من به موسیقی را متوجه شد. به محض برگشتن به خانه با ذوق شگفت آوری که داشتند با یک کاسه و سیم و چوب، سازی برای من فراهم کردند. میشود گفت آن روز اولین روز ورود من به دنیای موسیقی بود.
بعد از آن در مجلسی به صورت اتفاقی دف نوازان قادریهی کردستان را دیدم. بعد از آن نواختن دف را شروع کردم و اولین کسی بودم که در جنوب شرق ایران، دف مینواخت. نواختنش را آموختم و اشاعه دادم. به طور کلی در آن زمان دف در کشور ساز مهجوری بود و بیشتر در خانقاههای کردستان مورد استفاده داشت. سختی کار این بود که هیچکس آن را به به عنوان یک ساز جدی به رسمیت نمیشناخت. یادم هست که در خیلی از اجراها مجبورم میکردند در پشت صحنه ساز بزنم و در کنار سایر اعضای گروه نشینم و یا در خیلی از برنامهها وقتی حضار من رو با دف میدیدند صدای آنها بلند میشد که این رو نگاه کنین ... دایره میزند. ولی من جا نزدم و کارم را ادامه دادم و نتیجهی این کار به اینجا رسید که حالا نسبت به درسد جمعیت کمتر شهری در کشور به اندازهی کرمان این همه دف نواز دارد. جالب اینکه بزرگترین گروه دف نوازی ایران، در کرمان و به همت برادر عزیزم وداد تشکیل شد و سالهاست که به کار خود ادامه میدهد. به مرور زمان در کنار دف به نواختن سازهای سه تار، تار و تنبور پرداختم و هم اکنون به تدریس آنها نیز مشغولم.
در سال 1365 گروه ارفع کرمانی را تشکیل دادم که در اوایل به نام گروه برادران توحیدی مشهور بود. البته هم زمان در چند گروه دیگر نیز نوازندگی میکردم. مهمترین آنها گروه نوروز بود به سرپرستی آقای سعادت ارجمند. علاوه بر نوازندگی به آهنگسازی روی آوردم. یکی از امتیازهای اصلی گروه ارفع این است که تاکنون هیچ آهنگی به جز ساختههای خودم را اجرا نکردهایم. اشعار نیز بیشتر از پدر بزرگوارم، خواهرم ارفع السادات و خودم بوده است. البته اشعار مولانا نیز همراه همیشگی اجراهایمان بوده است.
در کشورهای مختلفی کنسرت داشتهایم از جمله سوییس، سنگاپور، مالزی، دبی و هشت نوبت در ترکیه.
چند کتاب منتشر کرده ام از جمله مجموعه غزل تعبیرهای بی خوابی که عنوان پرفروشترین مجموعه شعر سال نود و دو را کسب نمود و کتاب شعر این خودکار نمینویسد که مجموعهییست از اشعار نیمایی، طرحها و شعرهای سپید من. کتاب دورهی دوم دف نوازی من هم در حال حاضر مراحل انتشار را سپری میکند. این کتاب ادامهی کتاب شیوهی دف نوازی برادر عزیزم عماد توحیدی است که اولین مِتْد آموزشی دف در کشور بود و در حال حاضر با بیست و نه دورهی چاپ جزو پرفروشترین کتابهای موسیقی کشور میباشد.
برگزاری جشنوارهی موسیقی نواحی کشور در کرمان و مسیولیت من به عنوان مسیول دبیرخانه و حتا در دو دوره به عنوان دبیر تخصصی من را به سمت پژوهش و کار تحقیقاتی در حوزهی موسیقی نواحی کرمان کشاند. کار شونزده سالهی من در این عرصه به انتشار پانزده لوح صوتی از موسیقی نواحی کرمان انجامید. یک سی دی مولتی مدیا به اسم ترنم کویر هم در موضوع موسیقی نواحی کرمان تولید شد. تمام این آثار توسط حوزهی هنری کرمان منتشر شده است.
جالب اینکه هیچ کس قبل از این پژوهشها برای کرمان موسیقی خاصی را تصور نمیکرد. بعد از شروع تحقیقاتم از بزرگان و پژوهشگران نواحی کشور دعوت کردم که به کرمان بیایند و از نزدیک با هنر موسیقی کرمان زمین آشنا شوند. بعد از این اتفاق اکثرا اعتراف کردند که هیچ استانی در کشور به اندازهی کرمان تا این اندازه ساز و تنوع موسیقیایی ندارد. لازم میدانم از همینجا از همکاری هنرجویان عزیزم و حمایتهای حوزهی هنری و صدا و سیما تشکر کنم که در این عرصه به یاری من پرداختند. قرار است به زودی دایرت المعارف موسیقی نواحی کرمان را هم منتشر کنم. این کتاب در حدود سه هزار و پانسد صفحه و به صورت انگلیسی و فارسی منتشر خواهد شد.
سه اثر دیگر به نام دورهی سوم دف نوازی، دستور مقدماتی تنبور نوازی و کتابی به نام ریتم بازی در موسیقی را نیز آمادهی انتشار دارم.
آیا تا کنون برای اجرای کنسرتهایتان با مشکل روبهرو شدهاید؟
به طور کلی مشکلات زیادی برای برگزاری کنسرت وجود دارد از قبیل دریافت مجوز و مشکلات بسیارش که به نوعی گذشتن از هفت خوان است و
همچنین نبود سالن مناسب اجرای موسیقی.
کار دبیرخانهی جشنوارهی موسیقی نواحی به کجا انجامیده است؟
دبیرخانه به صورت رسمی در زمان آقای ملانوری افتتاح شد و سالها به کار خود ادامه داد ولی در اوایل مدیریت آقای محبان تعطیل شد. در زمان مدیریت آقای سعیدی بار دیگر با حضور معاون وزیر و استاندار وقت آن را افتتاح کردند و جالب اینکه حتا یک بار هم در ان باز نشد.
بعداً چون نزدیک جشنواره شد، دوباره جلسهیی گذاشتند و از ما دعوت کردند. به آنجا رفتیم، کلی برنامه و وعده دادند اما باز هم بعد از دو هفته، هیچ خبری نشد.
فکر میکنید به این دلیل است که مراجعه کننده نداشته و یا دلیل دیگری داشته؟
دبیرخانه اصلاً ربطی به مراجعهی اشخاص ندارد. خودم باید کار میکردم. یعنی باید یک جایی باشد که ما بتوانیم موسیقی نواحی کشور و به خصوص کرمان را سروسامان بدهیم.
گروهها را شناسایی کنیم. بیوگرافی هنرمندان را جمع آوری کنیم. کارهایشان را ضبط و ثبت کنیم. آثار را آمادهی ارایه بکنیم و بتوانیم هنرمندان را بیمه کنیم. آنها نباید به سراغ ما بیایند. ما باید به سراغ آنها برویم.
آیا دبیرخانهی موسیقی نواحی، زیر نظر انجمن موسیقی فعالیت میکند؟
نه، مستقل است و زیر نظر دفتر موسیقی تهران است.
بدون در نظر گرفتن عملکرد سازمانهایی که در این زمینه فعالیت میکنند، فکر نمیکنید با توجه به این که شهرداری و ... در این زمینه فعالیت میکنند، باعث موازی کاری میشود؟
هیچ کدام در زمینهی موسیقی نواحی، کار نمیکنند و موازی کاری در کار نیست البته کاش اینطور بود و چند ارگان به همراهی هم روی فرهنگ شفاهی و هنر بومی کار میکردند.
با عنایت به این که میگویید موسیقی مذهبی زیر شاخهیی از موسیقی نواحی است، تا کنون اقدامی شده که خود به خود باعث اعتلای تمام جنبههای موسیقی نواحی شود؟
من در این چند سال، بیکار نبودم. با وجود این که دبیرخانه تعطیل شد. من کار خودم را کردهام و بیشتراز 150 سفر نواحی رفتهام. کل موسیقی استان را ضبط و همه را جمع آوری کردهام و در حال حاضر مشغول چاپ دایرت المعارف و ارایهی سی دیهای بیشتر هستیم. میخواهم بگویم ما محتاج آنها نیستیم. اینها میتوانستند از کار ما استفاده کنند و میتوانستند چند تا کار به اسم ارشاد ارایه کنند ولی نکردند.
من گوشهی زیرزمین، مشغول آموزش هستم و نه تابلو دارم و نه تبلیغ. اما همین تعداد اندکی که مراجعه میکنند و کسب درآمدی دارم که برای سفرهایم هزینه میکنم.
در کنار اینها نزدیک دویست سیسد ساز را به موزهی کرمان دادم به همراه اسناد و عکسهای تاریخ موسیقی و آن را به بزرگترین موزهی موسیقی کشور تبدیل کردم و باید بگویم برخورد ناشایست مسئولین میراث فرهنگی به همراه نگهداری ناشیانهی مسئولان موزه من را کاملا پشیمان کرده است.
چند سال است موزهی موسیقی تهران راه افتاده و من سد و بیست ساز را در این موزه گذاشتهام. کیفیت بالای نگهداری سازها در آنجا عالیست. دستگاهی در اختیار مراجعین قرار میگیرد که با چند زبان در مورد سازها اطلاعات میدهد. به بعضی از غرفهها که میرسید این جمله را میشنوید به قسمت سازهای کرمان خوش آمدید. کرمان، سرزمین سازهای نواحی ایران، سرزمین نغمههای بکر ایران زمین. آنجاست که به کرمانی بودن خودمان افتخار میکنیم. و میبینید که اکثر سازهای آنجا مال کرمان است.
اما در شهر خودمان، من حتا جرات ندارم پایم را توی موزهی خودمان بگذارم. در کرمان جو اینجوری است و فقط پشت سرمان، بد و بیراه میگویند.
باور کنید من موزه را راه انداختم بلیطهایش را آنها میفروشند. جالب اینکه پشت سر من، بد و بیراه هم میگویند.
آیا فکر نمیکنید تا حدودی نوازندهها و اهالی موسیقی کرمان هم کم کار هستند؟
کلاً ما کرمانیها وقتی به شهرهای بزرگتر میرویم موفقتریم چون حاشیهها و حرف و حدیثها کمتر است و کسی از موفقیت ما ناراحت نمیشود و البته خودمان هم به جای حرف زدن سعی میکنیم کار کنیم.
فکر نمیکنید که باید به مسئولین و هنرمندان دیگر مشکلاتتان را بیان کنید؟
تا به حال کمتر مسئولی گوشی برای شنیدن داشته است ولی مدیریت جدید ما را به اینده امیدوار کرده است. شخص آقای فلاح و معاونت ایشان آقای وفایی
انسانهای دلسوز و فرهیختهیی هستند و در این مدت کوتاه بیش از هشت سال گذشته کارهای مثبت انجام دادهاند و مهمترین آن اتحاد و همدلی بین
هنرمندان بوده است در کنار ایجاد فضایی آرام و بی استرس که لازمهی یک محیط هنری است. البته افرادی که من را میشناسند میدانند که هیچ وقت
اهل چاپلوسی نیستم و کاری هم به دست هیچکس ندارم ولی این حرفها حقیقتی است که باید گفته شود.
البته درکرمان ما، روحیهی کار جمعی که باید باشد، نیست و این هم ریشه در مسایل تاریخی دارد. اینجا بیشتر وقت مفیدمان صرف حواشی میشود.
به نظر شما علت آن چیست؟ شاید بشود آن را ریشه یابی و اصلاح کنیم؟
به قول فردی که میگفت: کرمان یکی از شهرهایی است که هالهی زرد، دورشان است. یعنی واقعاً برمیگردد به ریشههای تاریخی و بلاهایی که سر کرمان آمده و کرمانیها را آدمهای منزوی کرده. کرمانیهایی که مجبور هستند نان خودشان را از کناریشان مخفی کنند. یعنی ما همیشه تحت فشار بودیم.
همیشه تحت محرومیت بودیم. اگر به تاریخ کهن کرمان نگاه کنید میبینید که رویدادهای تاریخی چگونه اعتماد به نفس را از کرمانیها گرفتهاند و نداشتن اعتماد به نفس، بزرگترین مشکل ما است.
برای همین وقتی که یک نفر پیشرفت میکند، ما ناراحت میشویم. میگوییم چرا من پیشرفت نکردم. همه داریم کار میکنیم، اگر همه فعال باشیم، همه هم موفق میشویم.
اما چون خودم خودم کم کارم اعتماد به نفس هم ندارم، از پیشرفت دیگران ناراحت میشوم.
به نظر شما، موسیقی استان کرمان بیشتر روی استانهای همجوار تاثیر گذار بوده است و یا تاثیر پذیر؟
نمیتوانیم بگوییم. یعنی در بحث موسیقی شناسی (اتنوموزیکولوژی)، بحث محدودهی جغرافیایی کلاً مردود است. بحث فرهنگی مهم است. یعنی الان منوجان، جزء کرمان محسوب میشود ولی موسیقی آن حال و هوای موسیقی سیستان و بلوچستان و هرمزگان را دارد. چون به اون فرهنگ، نزدیکتر است.
متاسفانه الان تمام کتابهای ما هم از جمله کتابهای آقای درویشی به همین شکل جغرافیای، موسیقی نواحی را طبقه بندی کردهاند.
موسیقی یک بحث فرهنگی است. اما تا وقتی که تحقیق تاریخی و جامعی نشود، نمیشود به قطعیت گفت که موسیقی نواحی کرمان، تاثیر گذار و یا تاثیر پذیر بوده و من به تنهایی نمیتوانم این کار را بکنم. چند نفر پژوهشگر باید بیایند که هم تاریخ کرمان را بدانند و هم تاریخ مثلاً استان فارس را و بعد ریشه یابی کنند.
ما در بحث تحقیقاتی چیزی به نام کُد یا کُد گذاری را داریم که باید کُدهای کوچکی را پیدا کنیم. چون موسیقی نواحی و کلاً هنر موسیقی بومی، جزء هنرهایی است که مکتوب نیست و شفاهی است و در تحقیقات شفاهی ما فقط باید کُدها را پیدا کنیم تا بتوانیم استنطاق کنیم و به نتیجه برسیم و بعد بگوییم کرمان اول بوده و یا مثلاً استان فارس اول بوده. البته در نهایت هم فرقی نمیکند. مهم این است که داشتههایمان را خوب حفظ کنیم.
آیا میتوانیم نتیجه بگیریم بخشی از موسیقی عشایر استان فارس، برگرفته از موسیقی کرمان است؟
شاید بشود گفت. من چون کلاَ انسان ناسیونالیستی هستم، شاید یک فتوایی بدهم که ریشه در حس ناسیونالیستی داشته باشد. برای همین بهتر است اصلاً فتوا ندهم. چون آدم وقتی میتواند روی نظری منصفانه قضاوت کند که تعصب را در وجودش از بین برده باشد. من هنوز نتوانستهام تعصب کرمان دوستیام را از خودم دور کنم. عشق اول من همیشه کرمان بوده. چه کنیم هر کسی یک ایرادی دارد!!
آیا مرحوم بسطامی، شاگرد استاد شجریان بود؟
در مدت کوتاهی بله ولی مرحوم بسطامی قبل از این که به استاد شجریان مراجعه کند هم بسطامی بود با همان توانایی وصف ناپذیر.
شما به جز موسیقی نواحی، بقیهی موسیقیهایی که در کرمان به عنوان موسیقی نواحی عرضه میشود را به عنوان موسیقی استان کرمان، قبول دارید؟
کاری بیرون نیامده از موسیقی کرمان. فقط جناب موید محسنی یک کار با سازهای سنتی منتشر کردهاند که خوانندهی آن کرمانی نبود.
شما در زمینهی تولید موسیقی سنتی هم کارهایی داشتهاید. درست است؟
کولی کوبی، ذوالجناح، قلندروار، نی نامه، از عشق گفتن و غوغا از جمله کارهایی بوده که من در آنها به عنوان نوازنده حضور داشتهام. سه کار اول به آهنگسازی برادر عزیزم عماد بود.
آیا شما به موسیقیهای دیگر هم گوش میدهید؟
من به شخصه همه چیز را قبول دارم و اصلاً تعصبی ندارم و همه نوع موسیقی هم گوش میکنم. به نظر من، هر کسی هر کاری میکند، اگر مخاطبی دارد، کارش قابل احترام است.
تآتر رو حوضی هم مخاطب خودش را دارد. نمیتوانیم بگوییم تآتر رو حوضی مسخره است. من حتا به موسیقی قهوه خانهیی هم اعتقاد دارم.
ما الان به ترکیه که میرویم یک تعداد خانههایی قدیمی وجود دارد که تعدادی پیرمرد در آنجا ساز میزنند و بقیه مینشینند و لذت میبرند. باور نمیکنید چه روحیهیی انسان میگیرد. ولی متاسفانه چنین جایی در ایران نداریم.