یکسد و نود و چهارمین شماره هفته نامه یک صفحه منتشر شد:
در این شماره میخوانید:
وقتی دانشگاهی وجود ندارد، چگونه میتوان روز دانشجو داشت؟
دکتر اکبر جباری
دانشگاه مکانی است از آنِ تاریخِ عقل. این بدان معناست که یک تاریخ پیوستهای از علم و دانش بشری وجود دارد که به طور مشخص از یونان باستان نزد فیلسوفان پیشاسقراطی آغاز میشود و با سقراط و افلاتون و ارستو توسعه مییابد. این دانش بشری که ریشهاش فلسفه است، شاخه و برگهایش را طبیعیات و ریاضیات و سایر علوم تجربی شکل میدهد. عقل در عصر باستان به معنایی خاص متولد میشود.
از آن پس دوران قرون وسطا را داریم که عقل فلسفی، در چارچوبهای تئولوژی ظاهر میشود و کسانی مانند ابن سینا و آگوستین و آکوئیناس بر قلهی آن میدرخشند. عقل این دوران، در خدمت خداست و میکوشد او را محور عالم قرار دهد.
بعد از آن، شکاکیت دکارتی راهی برای ظهور عقل خودبنیاد میگشاید و بزرگانی مانند هیوم، اسپینوزا، لایبنیتس، کانت و هگل جهانی را رقم میزنند که عصر مدرنیته نامیده میشود. در این عصر، عقل و دانش بشری به تمامیت خود میرسد و تکنولوژی و نظامهایی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مدرن را شکل میدهد که جملگی از دل این عقلانیت مدرن شکوفا میشود.
عقل در ادامه مسیر تاریخی خود، با بحرانهایی مواجه میشود و تلاش میکند با نگاهی انتقادی به مدرنیته، افقهای نوینی برای بشر بگشاید.
عقل در تاریخ ۲۵۰۰ ساله خود، علوم و فنونی را پدید آورده است که قرار است در یک پیوستگی تاریخی در مکانی به نام دانشگاه خود را مستقر سازد و پیش ببرد. دانشگاه مکانی برای این تاریخ خاص، یعنی تاریخ عقل است.
شاید بیرون از این تاریخ، چیزهای دیگری نیز باشد، و شاید عقلهای دیگری نیز بیرون از این تاریخ بتوان یافت. اما دانشگاه از آن ایشان نیست. این چیزهای دیگر و این عقول متفاوت را در جایی دیگر مانند حوزههای علمیه باید مستقر نمود و امکانی برای رشد و توسعه آنها فراهم ساخت. چیزهایی مانند شهود و نقل. اما دانشگاه جایی برای این امور نیست. دانشگاه فقط از آنِ این عقل تاریخی خاصی است که وصفش گفته آمد. بدین معنا، ما دانشگاه نداریم.