سهراب شهید ثالث، یک اتفاق نه چندان ساده
۷ تیر، سهراب شهیدثالث را به ما داد و ۱۰ تیر او را از ما گرفت.
سهراب شهیدثالث در ۷ تیر ۱۳۲۳ در تهران زاده شد. به عبارت دیگر او اگر زنده مانده بود، الآن هفتاد و هفت ساله میشد، اما در ۱۰ تیر ۱۳۷۷ در ۵۴
سالگی در شیکاگو درگذشت، در حالی که در اوج نبوغ خود بود، اما مانند ماهی جدا افتاده از آب آنقدر بالا و پایین پرید که جسم نحیف او دیگر تحمل بار سنگینی که روحش را میکشید، نداشت. پنداری اهل این جهان سراسر ریاکاری، دروغ و تزویر نبود؛ حرص خورد و دق کرد.
هر کس با سینمای جهان، بهویژه سینمایی که به سینمای هنری معروف شده است، آشنایی داشته باشد یا سینمای موج نو ایران را اندکی بشناسد، حتماً نام سهراب شهیدثالث را شنیده است اما معمولاً در حد همین شنیدن نام است و کمشمارند کسانی که شناخت عمیقی از او دارند.
سهراب شهیدثالث در ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) برای خواندن سینما به وین رفت، اما چندی بعد به دلیل بیماری سل نتوانست ادامه دهد و سپس برای ادامه تحصیلات سینمایی به پاریس رفت. در پاریس در مدرسه مستقل کنسرواتوار سینمای فرانسه موفق به ادامه تحصیل شد، و سرانجام در ۱۳۴۷ (۱۹۶۸) به ایران بازگشت و در وزارت فرهنگ و هنر مشغول کار شد و شروع به ساختن چند فیلم مستند کرد که متأسفانه هیچ اثری از آنها نیست؛ احتمالاً در آرشیو صدا و سیما باشد و کسی هنوز برای فروششان اقدام نکرده است، شاید چون مشتری ندارد. اما به هر حال، سهراب شهیدثالث توانست همین دید مستندساز خود را در سینما به کار بندد و فیلم «یک اتفاق ساده» را در ۱۳۵۲ و «طبیعت بیجان» را در سال بعد از آن بسازد؛ دو فیلم شاخصی که عصر جدیدی از فیلمسازی موج نو را در ایران آغاز کرد. هر چند نه فقط مردم عادی، که برخی که خود را فیلمساز هم میدانند، درک روشنی از آثار شهیدثالث ندارند. مثلاً محسن مخملباف در «ناصرالدین شاه آکتور سینما»، «سوزن نخ کردن» در «طبیعت بیجان» را به سرکار گذاشتن مردم تعبیر میکند.
در این جستار کوتاه در مورد فیلمساز بزرگی مانند سهراب شهیدثالث، حتا اندکی از حق مطلب هم ادا نشده است. در مورد فیلمهای کوتاه او، در مورد فیلمهای مستندش، درباره آثاری که در اروپا ساخت و درباره جوایز بیشمار و درخشانی که در عمر کوتاهش گرفت، میتوان دهها مقاله و کتاب نوشت. هر چند فیلم «سفر سهراب»، مستندی پرتره به کارگردانی امید عبدالهی، درباره او ساخته شده است و مقالات زیادی هم اینجا و آنجا درباره او هست، اما اینها کافی نیست. زندگی پر فراز و نشیب سهراب شهیدثالث ارزش ساختن فیلم داستانی را دارد. برای نمونه، او در بخشی از زندگی خود تصور میکرد زنی که بزرگش کرده است، مادر واقعی اوست، در حالی که مادرش در آمریکا زندگی میکرده است.
ماجرایهای زندگی شهیدثالث ارزش ساختن فیلم بلند غیرشهیدثالثی دارد. به امید روزی که سینمای ایران از چنگال مافیای امروز رها شود و بتوان آزاد و مستقل فیلم ساخت. به هر حال، ۷ تیر، سهراب شهیدثالث را به ما داد و ۱۰ تیر، او را از ما گرفت و ما به قدر همین سه روز هم از او نیاموختیم.