یک زن ادبیات آشپزخانه‌یی می‌خواند!

نازیتا شاه اسماعیلی
برای‌تان نمی‌خوام از سیزو و صحبتش از تقابل‌های دوگانه پویایی، انفعال طبیعت، ذهن عاطفه، عمل و ارتباطش با سلسه زبانی و گفتمان غالب صحبت کنم.

چون طبق معمول متن من کاملاً خودمانی است و از هرگونه اندیشه آکادمیک دور (سیزو و تقابلای دوگانه و ... را گفتم بدونین یک چیزایی بلدم.)
مصطلح شده است زنی را که در خانه فعالیت می‌کند به هر طریق زن خانه دار بدانند. خانه داری هرگز ناسزا نیست اما متأسفانه دیده‌ام گاه برای تقلیل زن به یک جنسیت بی اندیشه منفعل و بی دغدغه از او به عنوان خانه دار نام میبرند. خوش به حالش. روز و شب در خانه است. وقتش آزاد است. چه مسوولیتی دارد جز شستن، پختن، بزرگ کردن بچه ها و ... حال ممکن است این زن نویسنده باشد یا یک محقق یا یک متفکر فرقی ندارد. او بدون شغل نیست. او بی‌کاره است. پس بنا به این آزادی وقتش قاعدتاً رمان خوان است و قاعدتاً ادبیات آشپزخانه‌یی می‌خواند. ادبیات آشپزخانه‌یی چیست؟ ادبیاتی که احساسات در ان موج می‌زند. شخصیت معمولاً زن است و از ناکامی و یا رسیدنش به عشقش روایت می‌کند اما آیا تمام نویسنده‌های زن از عشق و عاشقی تنها سخن می‌گویند (که حتا اگر نویسنده زنی و حتا مردی از عشق بگوید گناهی نکرده است) و آیا تمام مخاطبان زن خانه داری که در آشپزخانه کتاب می‌خوانند مخاطب چنین کتاب‌هایی هستند؟ آیا ما مردی نداریم که از داستان عشقی خوشش بیاید و پشت کامپیوتر اداره آن را بخواند و یا آیا نویسنده مردی نداریم که در خانه بماند و بنویسد و شاید از عشق هم بنویسد؟ من یک زن هستم که مدتی است سرکار نمیروم. بله اگر دوست دارید می‌توانید بگویید خانه دارم و دقیقاً در حال درست کردن دلمه مشغول خواندنم. از رمان‌های عشقی خوشم نمی‌آید و تنها رمان هم نمی‌خوانم ولی می‌توانم بگویم هیچ مرزی برای تفکر زنانه و مردانه وجود ندارد. چه مرد چه زن خود را رها کنید و این تقابل‌های احمقانه راهم بشکنید. مغزها را پرواز دهید ... همین ... و بس.
خب ... اون‌جور که فکر می‌کنید بی‌کار نیستم. من در خلال پرتی‌های زمان به تولید محتوا می‌پردازم. یادم هست چند وقت قبل در مورد ادبیات آشپزخانه‌یی نوشته بودم‌. به نظر من ادبیات آشپزخانه‌یی فی النفسه قرار نیست ادبیات سخیفی باشد. بستگی دارد چه محتوایی در آشپزخانه تولید و یا مصرف شود. حالا منبر می‌روم تا درمورد یک مقوله مهم صحبت کنم. این‌که هرکس مختار است هر کتابی را بخواند. هرگز نمی‌شود جلوی کسی را گرفت که کتابی را بخواند یا نخواند. چون که ما قرار نیست با دیکتاتوری، تغییری در اندیشه ایجاد کنیم. این چیزی نیست که سالیان سال به آن اعتقاد داشته باشم. تازه‌گی به آن رسیدم اما این باعث نمی‌شود بگویم همه‌ی نویسنده‌ها و آثارشان برابر هستند. تنها تغییری که قضیه کرده است این‌که بگویم مخاطب مورد انتقاد من مردم نیستند. .من نمی‌توانم از کسی که هدفش سرگرمی است بخواهم مثل یک منتقد ادبی مطالعه کند. از طرفی به لحاظ لایه‌های اجتماعی قابل بحث در آثار عامه پسند، برخلاف گذشته برای این قسم از ادبیات مجالی برای عرضه قائل می‌شوم و اعتراف می‌کنم مشکل من با ادبیات عامه پسند نیست. پس انگشت اتهام را به سوی یک سیستم ابتذال پرور سرمایه داری می‌برم که ادبیات را به کالای صرف تبدیل کرده است. از طرفی با گرفتن امکان عرضه از انواع با کیفیت (حتا در همان ژانر عامه پسند) اجناس بنجلی را وارد بازار می‌کنیم و به آن‌ها تریبون می‌دهیم، امکان چاپ‌های سدم و ... .می‌دهیم و طبق همان قانون عرضه و تقاضا به آن‌ها بهایی می‌بندیم که ارزش واقعی کتاب را نشان نمیدهند و از طرفی دیگر باعث می‌شوند کارهای مشخصاً ناب و با ارزش را در حراج‌های انتشاراتی‌ها ببینیم. عکس یک استوری در ایسنتاگرام دردناک بود. طبق چه قاعده‌یی جز قاعده کالا شدگی ادبیات و رقابت بر سر عرضه و تقاضا قیمت ۴ جلد کارهای کوروش اسدی تقریباً هم قیمت با کتابی در همان انتشارات می‌شود که حتا یک نقد مثبت نداشته است و تنها چیزی که دارد رسیدن به چاپ هشتاد و سوم است. آن هم به مدد دادن‌ تریبون‌های مداوم به فعل نویسندگی شخص شخیص کاتبش؟!
پ.ن ۱: شیر سر نرفت.
پ . ن ۲: این متن پیش‌تر در شماره‌ی پی‌آپی ۱۶۷ هفته نامه یک صفحه منتشر شده است.

آخرین مطالب
آمار بازدیدکنندگان سایت
1244203
امروز
دیروز
هفته جاری
هفته گذشته
ماه جاری
ماه گذشته
بازدید کل
169
129
418
1239482
10038
15244
1244203

آی‌پی شما: 3.147.54.242
امروز: سه شنبه، 25 ارديبهشت 1403