رویاهای پدر و مادر
منصور میرحسینی
زندگی در اثر داشتهها نداشتهها تفکرات و آزروها پا میگیرد و ریشه میکند و ساخته میشود، پیدا کردن راههای خوب زندگی نگاه سالم امتیازگیری بهجا و به موقع کسب علم روز تلاش برای بهتر شدن و حذف بهدست آوردههاست،
و اگر با تلاش چیزی بدست آوردی قدر داشته را میدانی، اگر به اندازۀ کاشتۀ محصول برداشتی و خواسته و رویای خودت را به اندازۀ کشتهات پرورش بده و بیش از توشهات نخور که همان هیجان لقمههای بیمالکیت است که لقمه را بهجای انرژی به ضد انرزی تبدیل میکند، نداشتن بعضی از مواهب در کودکی و گناهکار دانستن پدر و مادر بزرگترین اشتباه است برگردیم ببینیم که امکانات روز آنها چه بوده و فکر نکنیم که چون آنها فلان کار را برای من انجام ندادند من باید به هر قیمتی برای فرزندم آن کار را انجام دهم، بار نداشته خودمان را بر دوش فرزندانمان نگذاریم و هر کاری که نتوانستیم در بچگی خودمان انجام دهیم این تصور را داشته باشیم باید بچه آن کار را انجام دهد و خدای ناکرده عقدههای خودمان را در بچههایمان جستوجو کنیم، چون معمولاً در این کار موفق نخواهیم بود و در نتیجه گناه به نتیجه نرسیدن کار خودمان را به دوش جامعه و اطرافیان میگذاریم و دشمنی بزرگ از همۀ مردم و اطرافیانمان در ذهن نسل بعد میگذاریم و بچهها را طلب کار همیشه به زندگی میکنیم، بگذریم واقعیت زندگی را ارزش کارمان را حقیقت ارزش کارمان را برای بچهها روشن کنیم،
با دروغ و داستانهای غیر واقعی از خودمان فرشته بال شکسته درست نکنیم و ژست طلب کار همه را برای کودکانمان نگیریم و با این ژست بتی از خودمان نسازیم که اگر واقعیتها و شخصیت ما را کودکانمان دریافتی خود را در فضای بیهویت شخصیتی پیدا کنند و باعث طوفان فکری برای بچهها نشویم، که در نتیجۀ آن بچه یا یاغی جامعه میشود و هم هستی خودش را و هم هستی جامعه را به فنا خواهد داد و یا آنچنان ترسی تمام وجود آن فرد را میگیرد که قدرت دست زدن به هیچ کاری را نخواهد داشت، چرا چون در بچگی نمیتوانستیم شنا کنیم به این توهم دچار میشویم که باید بچه من قهرمان شنا شود برای بچههایمان از مردم اطراف دیو نسازیم و از خودمان فرشته و قهرمان که با همۀ بدیها جنگیدهایم و برای همه بزرگترین گذشتها را کردیم ولی همه به ما نارو زدند، حقیقت گرفتهها و دادههای خودمان را برای نزدیکانمان روشن کنیم در غیر این صورت سهم خواهان بیحقی برای شخصیت آنها به وجود میآوریم و این روزی سیلی میشود که خانه و کاشانۀ ما را به نابودی میکشاند!
با مال خودمان زندگی کنیم و بذل بخشش کنیم نه با مال دیگران تا بچهها متوجه شوند که در انجام امور تا چه و از چه وسایلی باید استفاده کنند:
کوچهای بیبرنامه رویاهای بیتوان صادق شدن شب را در لفاف روز نپیچیم که خورشید صادق را با رویت ناگهانی ببینیم شاهد کاخهای کاغذی که از زندگی و شخصیت خودمان ساختهایم با زرهای آفتاب حقیقت به آتش نکشیم و همۀ این ترسها تاریک نشین و سایه نشینمان نکند، ندیدهاید همۀ آنها که از آفتاب حقیقت میترسند در نور کم زندگی میکنند، چون این تصور را دارند که همه در پس دیوار نشستهاند و منتظر دیدن ما هستند پس یهتر که در تاریکی زندگی کنیم چون در هر صورت بچه از سالهای اول خودشناسی و دیدن اطرافیانش همیشه این تصور را دارد که پدر قهرمان بیچون و چرای زندگی است و مادر فرشته پر و بال سفید پاکیها و محبتها، طوری رفتار نکنیم که تا آن زمان که بچه به سالهای شناخت میرسد بی حد پدر و مادر را دور از خود ساختهیی درونی خودش ببینید و این فاجعه است. تراژدی هر چه بیشتر بچه را با رویا بزرگ کنیم زودتر میشکند و این شکستهها در آینههای تیکه تیکه زندگی چند شخصی را در داستان زندگی بچه به وجود میآورد.
و این نه اینکه فقط من در زندگی دوستان اطرافم دیدم شاید اگر همه چشمهایشان را باز کنند به همین نتیجه گفته شده میرسند.