چرا حسن روحانی را دوست ندارند؟!
عباس عبدی / تحلیلگر مسایل سیاسی / فرارو
وقتی حوادث سالهای گذشته را مرور میکنیم میتوان گفت همۀ بحران آفرینیهای علیه دولت از سوی پایگاه اصولگرایی طراحی شده است.
بخشی از اصولگرایان، از همان روزهای اول انتخابات شمشیر را برای حسن روحانی از رو بستند و او را سازش کار خطاب کردند. مفهومی که در حقیقت نقدی تند علیه رویکرد سیاست خارجی حسن روحانی بود. بعد از توافق هستهیی سند مخالفت با برجام نیز به نام اصولگرایان تندرو با لقب دلواپس زده شده است.
به همین ترتیب چالشهای وزارت ارشاد و حوزۀ فرهنگی نیز از جانب اصولگرایی طراحی و اجرا شد. نمونۀ بارز آن ماجرای لغو کنسرت موسیقی در مشهد و بحران آفرینی برای دولت در پی اجرای موسیقی در قم بود. بحرانی که در نهایت منجر به تغییر وزیر ارشاد شد.
این در حالی است که قرابت روحانی با اصولگرایان آنقدر بود که در روزهای ابتدایی پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری رسانهها و چهرههای اصولگرا او را متعلق به خود میدانستند و رای مردم به او را، رای به خود، نه رای به جریان اعتدال و اصلاح طلب قلمداد میکردند.
از دیگر سو بسیاری، حسن روحانی را در جبهۀ خودیهای اصولگرایی قرار میدادند؛ حسن روحانی عضو جامعۀ روحانیت مبارز، یک تشکل اصولگرا، بود و همین کافی بود تا او به عنوان یک اصولگرا شناخته شود.
اما در 4 سال گذشته اصولگرایان تندرو روز به روز از حسن روحانی خشمگینتر شدهاند و حتا تنفر خود از او را نهان نمیکنند.
اکنون حسن روحانی تنها مورد حمایت بخشی از اصولگرایان معتدل است و عملاً به سمت جبهۀ اصلاحات و اعتدالیون هل داده شده است. نکتۀ مهم این است که چرا بخشی از اصولگرایان حسن روحانی را دوست ندارد؟ ریشۀ این تنفر از روحانی چیست؟
چرا علارغم پایگاه و خاستگاه اصولگرایانۀ روحانی از نظر تاریخی، این اردوگاه با وی تعامل مثبتی نداشته و ایشان روز به روز از این پایگاه رانده شده و به سمت جریانهای اعتدالی و تحول خواه گرایش پیدا کرده است. منشا فاصلهگیری اصولگرایان از روحانی چیست؟
چند علت دارد. یک علت مهم فقدان روحیۀ مشارکت و مسوولیتپذیری است هر کس بیرون از قدرت اجرایی باشد هر ادعایی را طرح میکند و به هیچ وجه در برابر واقعیات مسوولیت نمیپذیرد.
علت دیگر شدت مخالفت با هم جناحها است. در تاریخ هم به طور مکرر چنین پدیدهیی را میبینیم. در مقاطعی یهود با مسیحیان دشمنی بیشتری داشت تا بیدینان روم. کاتولیکها و پروتستانها دشمنی بیشتری با هم داشتند تا با غیرمسیحیان. سنی و شیعه نیز همین دشمنی را در مقاطعی با یکدیگر بیش از با ادیان دیگر و کفار داشتند. کمونیستهای چینی و روسی هم همینطور.
با بیان مثالی از اختلافات داخلی جریانهای سیاسی باید یادآور شد؛ اختلافات داخلی سازمان مجاهدین هم بازتابی است از این واقعیت.
علت دیگر هم این است که اینها، خودیها را رقیب خطرناکتر و نقدتری نسبت به دیگران که دور هستند میدانند. علت دیگر هم تغییراتی که در افراد به وجود میآید. تغییراتی که در هاشمی در دهۀ پایانی عمرش میبینید و یا سیاستهایی که از طرف روحانی دیده میشود محصول توانایی افراد در تغییر و به روز شدن است و طبعاً کسانی که این تغییرات را نمیپسندند؛ آنها را نوعی بدعت و عقب نشینی میدانند و از در مخالفت با آنان در میآیند.
بالاخره انتخابات ریاست جمهوری هم در تشدید این حملات موثر است.
همانطور که در این تحلیل آمده است. حملات و هجمهها علیه روحانی در حال اوج گرفتن است.
اصولگرایان مانند یک جنگ نامنظم نقاط مختلفی از دولت حسن روحانی را هدف قرار دادهاند و به آن شلیک میکنند!